که تو را به اعماق ناشناخته میکشاند،
که گیج و منگ
تو را در طول روز میسازد
دقیقاً مانند کسی که مست است،
که تعادل خود را از دست داده
و به درههای آب سقوط کرده،
زانوهایش زخمی شده
و در برابر درد و اشکها نابینا،
که بر روی سنگهای خاکستری خزیده
از خاک سرخ غریبه عبور میکند،
که گمان میکند هیچگاه
راه بازگشت به سرزمین امن را نخواهد یافت -
دوست من، پس تو هم
یک کودک آرزو هستی! زمانی که این درد عمیق بر تو حمله میکند،
(Ilka Berikhan) Kind der Sehnsucht |
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen